محل تبلیغات شما



ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود

وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود

من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او

گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود

گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون

پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود

محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان

کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود

.


هر که با ما می کند بیگانگی

معنی بیگانه می دانیم ما

نه فلک را گرد آن شمع طراز

جوشش پروانه می دانیم ما

از دو عالم گر چه بیرون رفته ایم

خویش را در خانه می دانیم ما

همچو صائب شهپر توفیق را

همت مردانه می دانیم ما

عقل را دیوانه می دانیم ما

عشق را فرزانه می دانیم ما

دست و تیغ عالم خونریز را

شیشه و پیمانه می دانیم ما

استقامت را . .ادامه دارد


باید این شهر به آرامش خود برگردد / که حرم روضه ی مادر دارد

 

‫سرمان هم برود باز محال است جهان / توی تاریخ ببینند حرم ات فتح شده

 

عید است تمام شهر شادند ولی / نوکر نگران حرم ارباب است

 

‫قسمت شود به نیت شش ماه ات حسین / تنها به قصد حنجرشان ماشه می کشیم

 

از برای حرم ات این دل من آشوب است / نکند سنگ به پیشانی گنبد بزنند .

 

‫به گمانم در باغ به فدای تو شدن» باز شده ست / جان زهرا نکند نام مرا خط بزنی اربابم

 

‫شیعه آماده جنگ است که دیدن دارد / چند روزی است سرم میل بریدن دارد

 

‫کفتار ها به گرد حرم زوزه می کشند / باشد زمان غرش شیران حیدری .

 

ما از سبوی شاه دین مجنون و مستیم / برگـــرد تا ســـــــربند یــــا زهرا نبستیم

 

‫تحت فرمان ابالفضلیم و ارتش می شویم/ با مدد از مادرش کابوس داعش می شویم

 

وقتش شده پس از به سرو سینه ها زدن/ سینه سپر کنیم و برای تو سر دهیم

 

‫فتاده در سر ما عجیب میل زیارت/ عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد

 

جنگ در اطراف زینب داشت بالا می گرفت/ گوش دشمن را کشید عباس آوردش عراق

 

                        گر پای گذارند به صحن زینب / والله زمانه را به هم میریزیم


پیش از اینها فکر میکردم خدا

خانه ای دارد کنار ابر ها



مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس خشتی از طلا



پایه های برجش از عاج و بلور

بر سر تختی نشسته با غرور


ماه برق کوچکی از از تاج او

هر ستاره پولکی از تاج او


اطلس پیراهن او آسمان

نقش  روی دامن او  کهکشان



رعد و برق شب . . . 

 

.   ادامه در ادامه مطلب


زنده یاد قیصر امین پور


چه خوب میشد اگه فرض کنیم هرکاری که انجام میدیم بار آخریه که انجامش میدیم . اگه با رفیقامون هستیم انطوری باشیم . اگه وقتی با خانوادمون هستیم اینطوری فرض کنیم . وقتی عصبانی میشیم وقتی میخوایم کاریو انجام بدیم وقتی . . . 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها